نظرات ارسالي
+
ميخواهم برگردم به روزهاي کودکي
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه مي شد
بالاترين نقطه زمين شانه هاي پدر بود
بدترين دشمنانم خواهر و برادرهاي خودم بودند
تنها درد من زانوهاي زخميم بودند
تنها چيزي که مي شکست اسباب بازي هايم بودند
و ....
معناي خداحافظ تا فردا بود...

هما بانو
03/10/14
2-ياران شيدايي
موفق باشي:)
||عليرضا خان||
تنها درد زندگي يمان شکستن نوک مدادمان بود
عارفانه هاي يک دوست
چقدر زيبا بودآن روزکه پدرم برايم خودکار خريد هنوز آن خيابان به همان شکل درخاطراتم زنده است
عارفانه هاي يک دوست
{a h=mahestan4}نگارستان خيال{/a} سلام زيبااست @};-
+
تــــو نباشـــي...
مــــن مي مانـــم و کـــوهي از درد.
امــــا...
در کنـــارت کــــوه که سهــــل است.
دنيــــا را جا بـــه جا مي کــــنم!

کلبه تنهايي*مريم*
94/2/19
+
شما يادتون نمياد
يه زماني ساعت 12 شب ميشد من تازه يوزر پس پارسي رو ميزدم
مي افتادم بغل کاربران آنلاين :|
ولي الان تا ساعت يازده و نيم ميشه دستام رو کيبورد خواب ميرن :|
چشمامم چشامم هيچ جا رو نمي تونن لمس کنن
يه همچين اوضاعي داريم ما فعلا !!
2-تنها
93/9/28